انتخاب بهتر - تئوری انتخاب (دکتر علی صاحبی)
کد : 6622-6499      تاریخ انتشار : ۱۳۹۸ يکشنبه ۱۲ آبان تعداد بازدید : 11391

مقالات موسسه بین المللی

سوگ و مداخله درمانی آن
فارغ از نژاد، جنسیت، ملیت و یا هر سرگذشتی، سوگ، تجربه ای همگانی است. هر چه عمر طولانی تری داشته باشیم، احتمال تجربه سوگ کسانی که دوستشان داریم افزایش می یابد. گرچه تجربه سوگ، تجربه ای همگانی و جهانی است، ولی این تجربه برای هر فردی به شیوه خاص خود انجام می پذیرد.

 

فارغ از نژاد، جنسیت، ملیت و یا هر سرگذشتی، سوگ، تجربه ای همگانی است. هر چه عمر طولانی تری داشته باشیم، احتمال تجربه سوگ کسانی که دوستشان داریم افزایش می یابد. گرچه تجربه سوگ، تجربه ای همگانی و جهانی است، ولی این تجربه برای هر فردی به شیوه خاص خود انجام می پذیرد. در تحقیقات اخیری که در مورد سوگ انجام شده است، به انواع پیچیده تر سوگ از جمله فراق مبهم، سوگ محرومیت، فقدان قابل انتظار و سوگهای پیچیده پرداخته شده است. از آنجا که مشاورین و روان درمانگران با تجربه های انسانی سروکار دارند، برخورد با مراجعینی که با سوگواری دست به گریبان هستند غیر قابل اجتناب است، ولی متاسفانه در این خصوص نوشته های بسیار کمی با موضوع چگونگی تعامل تئوری انتخاب و واقعیت درمانی با پدیده سوگ به صورتی موثر نوشته شده است و این مقاله در صدد برداشتن گامی به این منظور است.

 


 

کاربردهای تئوری انتخاب/ واقعیت درمانی

همانطور که در ذات تئوری انتخاب و واقعیت درمانی وجود دارد، تمامی درمانگران و مشاورانی که از این تئوری و رویکرد به عنوان رویکرد غالب خود استفاده می کنند بر اینجا و اکنون تمرکز داشته، رابطه ای بدون زور و اجبار و قضاوت خلق کرده، بر روی دعوت به مسئولیت پذیری بیشتر مراجع کار کرده و بر طرح ها و برنامه های عملی که فرد را به سمت کنترل درونی و داشتن رفتارهایی موثر برای دسترسی به خواسته ها تمرکز می کنند. از آنجا که ماهیت سوگواری، ماهیتی است با غلبه گذشته، چندان تعجب برانگیز نیست که کمتر نوشته ای در مورد چگونگی مشاوره با این رویکرد با مراجعینی که با سوگ عزیزان خود دست و پنجه نرم می کنند وجود داشته باشد. برای آنکه بتوانیم چگونگی کارکرد با سوگ از طریق رویکرد واقعیت درمانی و تئوری انتخاب را بررسی کنیم، لازم است تا در ابتدا بررسی کنیم که سوگ در تئوری انتخاب چگونه مفهوم پردازی می شود و اساسا سوگ توسط این تئوری چگونه تببین می شود. در واقعیت درمانی و تئوری انتخاب یک استعاره بسیار زیبا در مورد رفتار کلی انسان وجود دارد، و آن استعاره این است که رفتار کلی انسان شبیه به یک ماشین است که دو چرخ جلویی آن عمل و فکر هستند و چرخهای عقب ماشین احساس و فیزیولوژی، و طبیعتا از آنجا که هدایت ماشین از طریق چرخهای جلویی آن انجام می شود، هدایت رفتار کلی انسان نیز به صورت مستقیم توسط فکر و عمل او هدایت می شود، و اگر هر فردی به درستی چرخهای جلوی ماشین رفتار را هدایت کند، چرخهای عقب ماشین رفتار که عبارتند از احساس و فیزیولوژی، به دنبال آنها در همان جهت حرکت خواهند کرد.

ولی آنچه در سوگ اتفاق می افتد، این است که تمرکز فرد به صورت کامل بر روی چرخهای عقب بوده و این چرخها کنترل را بر عهده دارند و ماشین رفتار فرد به طور کامل فقط به دور خود می چرخد، چرا که واقعا هیچ کار موثری در رابطه با مرگ نمی توان انجام داد. در سوگ، رابطه فیزیکی فرد با عزیز از دست رفته پایان یافته و همین باعث می شود تا او احساس گسستگی و تنهایی داشته باشد و صد البته که تمام نیازهایی که در رابطه با فرد متوفی، ارضا می شده است، هم اکنون دیگر ارضا نمی شود و نکته مهمی که در این رابطه وجود دارد این است که فرد هیچ کاری برای نزدیکی با کسی که از دست داده نمی تواند انجام دهد. 

بسیار جالب است که در این وضعیت بحرانی، در صورت استفاده از خود ارزیابی، که به عنوان سنگ بنای واقعیت درمانی شناخته می شود، باعث افزایش شدید احساسات ناخوشایند فرد در رابطه با گسستگی او با فرد متوفی خواهد بود و تغییر رفتار فرد نیز مرهمی بر احساس غم ناشی از سوگ نخواهد بود. 

 

 

به عنوان مثال پاسخ به سئوالات مربوط به خود ارزیابی چگونگی ادراک منبع کنترل که در کتاب واقعیت درمانی قرن 21، آورده شده است مانند: "با توجه به شرایطت چه انتخاب هایی داری؟" و یا "واقعا معتقدی که هیچ کنترلی نداری و بهبود بخشیدن به موقعیت، کاملا خارج از حیطه توانایی توست؟" بیش از آنکه به مراجع کمک کند، به او آسیب می رساند. و یا به عنوان مثال سوالی در مورد خود ارزیابی باورهای فرد می تواند چنین مطرح شود: "آیا عقاید تو در مورد مرگ اعضای خانواده، باعث توازن بیشتر در خانواده می شود و یا جلوی این توازن را می گیرد؟" اگر چه این سئوال، سئوال بسیار منطقی و خوبی است، ولی ممکن است در مراجع این تلقی را به وجود آورد که نیازهای عاطفی و شخصی او نسبت به ارضای نیازهایی که در خانواده وجود دارد از اهمیت کمتری برخوردار است. 

فرد سوگوار می خواهد تا عزیز از دست رفته خود را مجددا در کنار خود داشته باشد و سئوالات خود ارزیابی در مورد خواسته ها اگر چه بسیار منطقی و عقلانی است، ولی باعث دامن زدن به احساس گسستگی ناشی از سوگ می شود. این خواسته فرد سوگوار که می خواهد "عزیز خود را مجددا در کنار خود داشته باشد"، برای او بسیار واضح و بیشترین چیزی است که در این دنیا می خواهد ولی با این حال به دست آوردنش غیر ممکن است. در این شرایط به نظر می رسد که با وضعیتی غیر قابل حل در واقعیت درمانی روبرو هستیم. وضعیتی که در آن بهترین ابزار و سنگ بنای واقعیت درمانی به چالش بزرگی برخورد می کند، چرا که برای پاسخ به سئوالات خود ارزیابی نیاز به استفاده از مهارت های عقلی و منطقی داریم، ولی در سوگ اکثرا با پاسخ های به شدت احساسی و کاملا شخصی روبرو هستیم. آیا با توجه به این مانع بزرگ، می توانیم واقعیت درمانی و تئوری انتخاب را رویکردی موثر و مفید برای کارکردن بر روی سوگ به حساب آوریم؟
در این مقاله به بررسی این موضوع خواهیم پرداخت که در صورت داشتن درک درستی از سوگ، فلسفه و پیچیدگی های تئوری انتخاب، واقعیت درمانی می تواند برای مشاوره با مراجعینی که با این مطلب دست و پنجه نرم می کنند مناسب بوده و با توجه به تجربه شخصی، درمانی بسیار موثر برای حمایت مراجعین با چنین مشکلاتی است.


سوگ چیست؟

همانطور که گفته شد، داشتن درک درستی از سوگ می تواند به ما در کمک به کسانی که در این وضعیت(سوگ) قرار دارند موثر باشد، پس شاید بد نباشد که به بررسی واژگان مرتبط با مفهوم غم بپردازیم. فقدان در معنای لغوی خود به صورت " از دست دادن هر چیزی در زندگی فرد، که می تواند اشکال مختلفی به صورت اقتصادی، عاطفی و یا ... داشته باشد." است و سوگواری لغتی است که در رابطه با فقدان هایی که مربوط به مرگ هستند به کار می رود. غم واکنش انسان در برابر فقدان است که می تواند به شیوه های مختلف فیزیکی، عاطفی، اجتماعی، شناختی و یا فیزیولوژیک ابراز گردد. سوگواری در این نوشته به عنوان پاسخی اجتماعی، عمومی و یا سنتی نسبت به فقدان تعریف می شود، در حالی که سوگ سفر شخصی فرد برای مدیریت فقدان است.

 

 

در ادبیات مربوط به مرگ (مطالعه تمام مفاهیم مربوط به مرگ) شکلهای مختلفی از سوگ شناسایی شده اند. سوگ مورد انتظار به صورت "پدیده هایی از جمله ماتم، انطباق، تعامل، برنامه ریزی، بازسازماندهی روانی اجتماعی که به صورت جزئی در پاسخ به آگاهی از فقدان قریب الوقوع فرد مورد علاقه و شناسایی فقدانهای مربوط به او در گذشته، حال و آینده شروع شده، " تعریف می شود. به عبارت ساده تر: 

 

"سوگ مورد انتظار، حالت عاطفی فردی که در حال مراقبت از عزیزی است که انتظار مرگ قریب الوقوع و حتمی او را دارد".

 

سوگ ممنوع وضعیتی است که در آن فقدان شخص سوگوار با توجه به ننگی که در اجتماع وجود دارد و یا تعصبات اجتماعی و یا شرایط مرگ، به رسمیت شناخته نمی شود و اساسا بجا آورده نمی شود. برای نمونه، وقتی کودکی برای پدر گمشده اش در سایتهای اجتماعی پستی می گذارد، غصه او که پدرش خلبان هواپیمایی بوده که مشکوک به گم شدن و سقوط است در رسانه های اجتماعی به مسخره گرفته می شود. این نوع از سوگ عبارت است از زمانی که فقدان افراد به راحتی نمی تواند بیان شده و به نمایش در آید. اشخاصی که این نوع سوگ را تجربه می کنند، به چند دسته تقسیم می شوند، اول: کسانی هستند که در زندگی افرادی که از این دنیا رفته اند نقش خاصی ندارند، مثل شریک های عاطفی خارج از زندگی زناشویی، و یا بچه هایی سر راهی. دوم: وقتی مرگ در شرایطی اتفاق می افتد که ننگ به همراه دارد، مثل خودکشی، ایدز و سوم زمانی که جامعه فقدان را چندان جدی تلقی نمی کند، مثل، سقط جنین، به دنیا آوردن بچه ای به صورت مرده، مرگ حیوانات خانگی و یا دوستان شبکه های اجتماعی.

 

سوگ گنگ، نوعی از سوگ است که آسیب زا، گیج کننده و بدون پیش آگهی است. این نوع سوگ به دو صورت مختلف تجربه می شود. در نوع اول فرد از نظر فیزیکی غایب است ولی از نظر روانی هنوز شواهد کافی مبنی بر نبودنش وجود ندارد. این شکل از سوگ گنگ، در بچه دزدی ها، وقایع طبیعی از جمله، سیل، زلزله، سونامی و ... که اجساد پیدا نمی شوند وجود دارد. نوع دوم سوگ گنگ، به این صورت است که فرد از نظر روانی غایب بوده ولی از نظر فیزیکی هنوز حضور دارد مانند کسانی که بیماری آلزایمر و یا اعتیاد به مواد دارند.

 

سوگ پیچیده، و یا طولانی مدت که موضوع بررسی های آینده DSM-V است، بر خلاف سوگ معمولی که جزئی از فرایند طبیعی زندگی انسانی است، این سوگ به مدت زمان بیش از 6 ماه به طول می انجامد و دارای شرایط زیر است.

  • دوره ناتوانی و یا علائم می بایست در طول یک ماه، همیشه حضور داشته باشند.
  • ناتوانی می بایست از نظر فرهنگی نامتناسب بوده و باعث آسیب جدی درحوزه های اصلی زندگی فرد و کارکرد او باشد 

در این شرایط سوگ می تواند به عنوان یک اختلال روانی محسوب شود. بر طبق این شرایط که در DSM-V پیشنهاد شده است، ترس از دارو درمانی نیز برای افرادی که با این نوع سوگ دست و پنجه نرم می کنند، وجود دارد، به همین دلیل لزوم وجود مداخلات مبتنی بر روابط انسانی، و روان درمانی، در این حوزه از سوگ بسیار حیاتی به نظر می رسد.

 

اهداف درمان سوگ

واقعیت نه چندان جذاب در حیطه روانشناسی این است که  به محض صحبت در مورد تئوری ای در مورد سوگ، همگان بدون استثناء به یاد تئوری پنج مرحله سوگ، کوبلر- راس می افتند. کارهایی که کوبلر- راس انجام داد بر روی چگونگی تعامل بیمارانی که در روزهای آخر زندگی خود بودند در مواجهه با مرگ صورت گرفت، ولی تئوری او به همه مردم و افراد بسط داده شد. این تئوری اگر چه در بین مردم عادی بسیار مقبولیت پیدا کرد، ولی توسط بسیاری از محققینی که بر روی مفهوم مرگ کار می کردند، به چالش کشیده شد. (الیزابت کوبلر راس روانپزشک معروفی بود که بر اساس نظریه او واکنش روانی افراد نسبت به مرگ قریب الوقوع، در 5 مرحله بروز پیدا می کند: 1) انکار 2) خشم 3) التماس(چانه زدن) 4) افسردگی 5) پذیرش) مفهومی که از نظر من در این نظریه بسیار بحث بر انگیز است در مورد مرحله آخر یعنی پذیرش است، به این مفهوم که فرد به صورت واقعی و همیشگی مرگ فرزند خود و یا والدین عزیز خود و یا خواهر و برادر خود را پذیرفته و با آن برای همه عمر کنار خواهد آمد. آنچه در واقع اتفاق می افتد این است که فرد گرچه با این واقعیت در زندگی روزمره کنار می آید، ولی 20 یا 30 سال بعد، پس از مرگ شخص عزیز دیگری، و یا در شبی تنها، و یا در موقعیت هایی ویژه، وقتی که یاد آن عزیز از دست رفته در خاطر فرد نمایان می شود، باعث اندوه فرد شده و اشکهایی به یاد او نیز از چشم ها روان می شود. 

 

 

فارغ از تعاریف مختلف تئوریک سوگ، هدف درمانی سوگ مشترک است و آن هدف یکپارچه سازی گذشته، حال و آینده فرد است. در درمان سوگ ما به دنبال تشویق مراجع برای فراموش کردن مرگ و کنار گذاشتن گذشته نیستیم، بلکه درمان سوگ در مورد گسترش روابط ادامه دار موثر با فردی است که از دنیا رفته است.

در حقیقت به جای اجتناب از تفکر در مورد فرد از دنیا رفته و یا پرت کردن حواس از سوگ با مشغول کردن فرد به کارهای روزمره، عادتهای جدید و کار، درمان سوگ بر حمایت از مراجعین برای اشتغال با فقدان و گسترش راه های جدیدی برای اشتغال با بقیه دنیا از طریق توجه به این فقدان، تمرکز می کند. با اشتغال مجدد به دنیا، مراجعین به تعریف مجددی از لذت دست یافته و با یکپارچه سازی گذشته و آینده به دنبال جنبه های مثبت دیگری در دنیا خواهند بود. با سازماندهی مجدد مفهوم سوگ و اشتغال فعال با آن، معانی جدیدی در فقدان بدست می آید. معنی یابی در مرگ، جزء اصلی فرایند درمان سوگ است. افراد به خودگویی های جدیدی برای تخریب های به جا مانده بر اثر مرگ عزیزان، نیاز دارند. 

برای خواندن ادامه این مقاله و مشاهده چگونگی اجرای فرآیند واقعیت درمانی بر سوگ لطفا مقاله بعدی ما تحت عنوان "واقعیت درمانگری بر سوگ" را مطالعه کنید. 

 

[کپی برداری و نقل تمام یا قسمتی از این مطلب به هر شکل (از جمله برای همه نشریه ها، وبلاگ ها و سایت های اینترنتی) بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: سایت انتخاب بهتر” ممنوع است و شامل پیگیرد قضایی می شود]